بلابالالغتنامه دهخدابلابالا. [ ب َ ] (ص مرکب ) با قامت فتنه انگیز. که بالایی فتنه انگیز دارد. با بالای بلا و فتنه ساز. || از اسماء معشوق است . (آنندراج ).
بالابالالغتنامه دهخدابالابالا. (اِخ ) نام آبادیی در کنار رودخانه ٔ شاهرود بین لوشان و منجیل بر سر راه قزوین به رشت .
بلبلهفرهنگ فارسی عمید۱. برانگیختن.۲. گروهی را به هیجان آوردن و در آنها ایجاد اندوه کردن.۳. درهم و مخلوط شدن لسانها.۴. فاسد شدن آرا.۵. (اسم) سختی.۶. (اسم) اندوه.