بلابسلغتنامه دهخدابلابس . [ ب َ ب ِ ] (اِ) به سریانی بلبوس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). تره ٔ بیابانی که نوعی گیاه است . (از فرهنگ فارسی معین ).
بلبسلغتنامه دهخدابلبس . [ ب َ ب َ ] (اِ) تره ٔ بیابانی که نوعی گیاه است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تره ٔ بیابانی شود.
بلبیسلغتنامه دهخدابلبیس . [ ب ِ / ب ِ ب َ ] (اِخ ) از شهرهای مصر سفلی واقع در حدود 48کیلومتری شمال شرقی قاهره ، سکنه ٔ آن در حدود شانزده هزار تن است . بلبیس بمناسبت موقعیتش ، در قرون وسطی اهمیت فراوان داشت و مطمح نظر مهاجمین ب
بلوبوسلغتنامه دهخدابلوبوس . [ ] (اِ) نوعی ماهی است به یونانی ، که عرب آن را شبوط نامد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
بلبیسیلغتنامه دهخدابلبیسی . [ ب ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن ابراهیم بن محمد کنانی بلبیسی ، ملقب به مجدالدین ، از قاضیان فاضل مصر. تولد او بسال 728 هَ . ق . در بلبیس مصر بوده است ، و بسال 802 هَ . ق . درگذشته است . او را کتابی است در
علی بلبیسیلغتنامه دهخداعلی بلبیسی .[ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن ناصربن محمدبن احمد بلبیسی مکی شافعی حجازی ، مشهور به ابن ناصر و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حجازی شود.