بلافصللغتنامه دهخدابلافصل . [ ب ِ ف َ ] (ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + فصل ) بی فاصله . بلافاصله . (فرهنگ فارسی معین ). متصل . غیرمنقطع. پیوسته .- اعقاب بلافصل ؛ فرزندان مستقیم .- خلیفه ٔ بلافصل ؛ خلیفه و جانشین بدون واسطه .- <span cl
تالی بلافصلimmediate successorواژههای مصوب فرهنگستانعددی طبیعی که یک واحد بزرگتر از عدد طبیعی مفروض باشد
تجزیۀ سازهای بلافصلimmediate constituent analysisواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در تحلیل ساخـت جمله در زبانشناسی ساختگرا متـ . تجزیۀ سازهای پیاپی
تالی بلافصلimmediate successorواژههای مصوب فرهنگستانعددی طبیعی که یک واحد بزرگتر از عدد طبیعی مفروض باشد
تجزیۀ سازهای بلافصلimmediate constituent analysisواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در تحلیل ساخـت جمله در زبانشناسی ساختگرا متـ . تجزیۀ سازهای پیاپی
تالی بلافصلimmediate successorواژههای مصوب فرهنگستانعددی طبیعی که یک واحد بزرگتر از عدد طبیعی مفروض باشد
تجزیۀ سازهای بلافصلimmediate constituent analysisواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در تحلیل ساخـت جمله در زبانشناسی ساختگرا متـ . تجزیۀ سازهای پیاپی