بلاللغتنامه دهخدابلال . [ ب َ] (ع مص ) متحمل سختی شدن و نگون بخت گردیدن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بَلل . و رجوع به بلل شود.
بلاللغتنامه دهخدابلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن حارث مزنی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . از صحابیان شجاع ، و از اهالی بادیه ٔ مدینه بود. وی بسال پنجم هجری اسلام آورد، و در روز فتح از حامل
بلاللغتنامه دهخدابلال . [ ب َل ْ لا ] (ع ص ) طاووس بسیار آواز. (منتهی الارب ). طاووس بسیار آواز. || (اِ) بذر و تخم . (ناظم الاطباء).
بلاللغتنامه دهخدابلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ازهر، مکنی به ابومعاذ. از همراهان بزرگ عمرو لیث صفاری ، و مدتی از جانب عمرو بر نیشابور امیر بود. رجوع به تاریخ سیستان شود.
بلاللغتنامه دهخدابلال . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن رباح حبشی ، مکنی به ابوعبداﷲ بود و مادر وی حمامة نام داشت . مؤذن وخزانه دار بیت المال رسول خداوند (ص ) بود. وی ازمولدین و عربهای غیرخ
بُلاللغتنامه دهخدابُلال . [ ب ُ ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ). ماء. (اقرب الموارد). بَلال . بِلال . رجوع به بَلال شود.
بلالةلغتنامه دهخدابلالة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) تری . نمناکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تری . (دهار). || بقیه ٔ مودت . (منتهی الارب ): طویت فلانا علی بلالته ؛ تحمل او را کرد
بلالاملغتنامه دهخدابلالام . [ ب ِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + لام ، حرف تعریف ) بدون لام . بی لام . درکتب لغت وقتی بلالام گویند، یعنی بی حرف تعریف الف ولام . (یادداشت مرحوم
بُلاللغتنامه دهخدابُلال . [ ب ُ ] (ع اِ) آب . (منتهی الارب ). ماء. (اقرب الموارد). بَلال . بِلال . رجوع به بَلال شود.
بلالانهلغتنامه دهخدابلالانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ق ) مانند بلال . چون حضرت بلال مرد صالح و بی تکلف بودن . پس از بلالانه مراد صالحانه و بی تکلفانه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).بل