بلبرلغتنامه دهخدابلبر.[ ب ُ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان . بخش رزاب ، شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ زراب و محصول آن غلات و انواع میوه مخصوصاً گردو و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5</sp
بالابرلغتنامه دهخدابالابر. [ ب َ ] (نف مرکب ) به بالا برنده . حمل کننده بسوی بالا. صعوددهنده . صاعدکننده . || (اِ مرکب ) بالاتنه . (ناظم الاطباء).
بلبرینگفرهنگ فارسی عمیدکاسه یا حلقهای که گرداگرد آن ساچمههای فلزی دارد و در ماشینها برای جلوگیری از ساییدگی میلههای گردنده و سرعت و سهولت چرخیدن میله به کار میرود.
بلبرینگلغتنامه دهخدابلبرینگ . [ ب ُ بْری / ب ِ ] (انگلیسی ، اِ)کاسه ٔ ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمتهای مختلف گردنده ٔ ماشینها وابزارها از آن استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
بلبرینگفرهنگ فارسی معین(بُ بِ) [ انگ . ] (اِمر.)کاسة ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمت های مختلف گردندة ماشین ها و ابزارها از آن استفاده کنند.
اورامان تختلغتنامه دهخدااورامان تخت . [ اَ ت َ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش زراب شهرستان سنندج . حدود و مشخصات آن بشرح زیر است : از طرف شمال بخش مریوان ، از جانب جنوب باختر اورامان لهون ، از شمال باختر کشور عراق از خاور دهستانهای ژاوه رود و کلاترزان . سه رشته ارتفاعات مشخص بشرح زیر در این دهستان دید
بلبرینگفرهنگ فارسی عمیدکاسه یا حلقهای که گرداگرد آن ساچمههای فلزی دارد و در ماشینها برای جلوگیری از ساییدگی میلههای گردنده و سرعت و سهولت چرخیدن میله به کار میرود.
بلبرینگلغتنامه دهخدابلبرینگ . [ ب ُ بْری / ب ِ ] (انگلیسی ، اِ)کاسه ٔ ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمتهای مختلف گردنده ٔ ماشینها وابزارها از آن استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
بلبرینگ کلاچclutch release bearing, release bearing, throw out bearing, clutch thrust bearing, thrust bearing, withdrawal bearingواژههای مصوب فرهنگستانبلبرینگی که با جابهجایی آن توسط دوشاخۀ کلاچ، دیسک کلاچ و صفحهکلاچ از هم جدا میشوند