بلتاةلغتنامه دهخدابلتاة. [ ب َ ] (ع مص ) بریدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). قطعه قطعه کردن . (از ذیل اقرب الموارد).
بلیطةلغتنامه دهخدابلیطة. [ ب َ طَ ] (ع اِ) معرب پلیته (فتیله ). ج ، بَلالیط. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بلالیط شود. || سفیدمرز، که نوعی گیاه است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سفیدمرز شود.
بلطةلغتنامه دهخدابلطة. [ ب ُ طَ ] (ع اِ) مدت دراز، یا زمانه ، یا مفلس ، یا ناگهان ، یا نام پشته ای ، یا مراد خانه ٔ سنگ فرش کرده است و آن در شعر امری ٔ القیس آمده است : نزلت علی عمروبن درماء بلطةفیا کرم ماجار و یا حسن مامحل . (منتهی الارب
بلتعلغتنامه دهخدابلتع. [ ب َ ت َ ] (ع ص ) ماهر و دانای هر چیز. (منتهی الارب ). حاذق در هر شی ٔ. (از اقرب الموارد). بَلَنتَع. و رجوع به بلنتع شود.
بلتعیلغتنامه دهخدابلتعی . [ ب َ ت َ عی ی ] (ع ص ) زبان آور فصیح . (منتهی الارب ). || کسی که زبانش در سخن پیچیده شود. (منتهی الارب ).
بلطحةلغتنامه دهخدابلطحة. [ ب َ طَ ح َ ] (ع مص ) خویشتن را به زمین زدن . || ایفای وعده نکردن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بَلدحة. و رجوع به بلدحة شود.