بلدةلغتنامه دهخدابلدة. [ ب َ دَ ] (ع اِ) شهر، مانند بصره و دمشق . (منتهی الارب ). واحد بلد. (فرهنگ فارسی معین ). شهر و شهر آبادان . (دهار). قطعه ای از بَلد یعنی جزء معین و تخصیص یافته ای از آن چون بصره از عراق و دمشق از شام . (از اقرب الموارد). بُلدان . (دهار). و رجوع به بلد و بلده شود <span
بلدةلغتنامه دهخدابلدة. [ ب َ دَ ] (اِخ ) از شهرهای ساحل دریای شام نزدیک جبلة، و آن از فتوحات عبادةبن الصامت است . این شهر سپس خراب شد و اهالی آنجا کوچ کردند و معاویه «جبلة» را بنا ساخت . شهر مزبور ازقلاع روم بوده است . (از معجم البلدان ) (از مراصد).
بلدةلغتنامه دهخدابلدة. [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است در اندلس و ازآن شهر است سعیدبن محمد بلدی از شیوخ معتزله . (منتهی الارب ). شهری است در اندلس از توابع ریّة و گویند از توابع قَبرة است . (از مراصد) (از معجم البلدان ).
بلیدةلغتنامه دهخدابلیدة. [ ب ُ ل َ دَ ] (ع اِ) مصغر بلد. روستا و ده . (ناظم الاطباء). و رجوع به بلد شود.
بلدحلغتنامه دهخدابلدح . [ ب َ دَ ] (اِخ ) وادیی است در مکه . یا کوهی است به طریق جده . (منتهی الارب ). وادیی است پیش از مکه از جهت مغرب . (از معجم البلدان ).
بلدةالاقباللغتنامه دهخدابلدةالاقبال . [ ب َ دَ تُل ْ اِ ] (اِخ ) نامی است که حسن صباح و اسماعیلیه به قلعه ٔ الموت میدادند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
بلدةالاقباللغتنامه دهخدابلدةالاقبال . [ ب َ دَ تُل ْ اِ ] (اِخ ) نامی است که حسن صباح و اسماعیلیه به قلعه ٔ الموت میدادند. (یادداشت مرحوم دهخدا).