بلدةلغتنامه دهخدابلدة. [ ب َ دَ ] (ع اِ) شهر، مانند بصره و دمشق . (منتهی الارب ). واحد بلد. (فرهنگ فارسی معین ). شهر و شهر آبادان . (دهار). قطعه ای از بَلد یعنی جزء معین و تخصیص یافته ای از آن چون بصره از عراق و دمشق از شام . (از اقرب الموارد). بُلدان . (دهار). و رجوع به بلد و بلده شود <span
بلیدةلغتنامه دهخدابلیدة. [ ب ُ ل َ دَ ] (ع اِ) مصغر بلد. روستا و ده . (ناظم الاطباء). و رجوع به بلد شود.
بلدیهلغتنامه دهخدابلدیه . [ ب َ ل َ دی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) بلدیة. تأنیث بلدی . (فرهنگ فارسی معین ).- امور بلدیه .|| (اِ) مؤسسه ای در هر شهر که به کار نظافت و خوبی آب و نان و چراغ و سوخت و خواربار وصحت نظر دارد. (یادداشت مرح
آرام بنلغتنامه دهخداآرام بن . [ ب َ ] (اِ مرکب ) باغی میان شهر و قصبه و یا ده . باغ ملی . باغ شهرداری . باغ بلدیه . آرام .