بلنزلغتنامه دهخدابلنز. [ ب َ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ایست از سرندیب در دریای هند، از آنجا نیزه هایی سبک می آورند. (از معجم البلدان ) (از مراصد).
بلنجلغتنامه دهخدابلنج . [ ب ِ ل ِ / ب َ ل َ ] (اِ) قدر و مقدار و اندازه ٔ چیزی . (برهان ) (آنندراج ). اندازه و قدر هر چیزی . (شرفنامه ٔ منیری ).
بلاانگیزلغتنامه دهخدابلاانگیز. [ ب َ اَ ](نف مرکب ) بلاانگیزنده . برانگیزاننده ٔ فتنه . || گزندآور. || بدبخت . (ناظم الاطباء).
بلنزیلغتنامه دهخدابلنزی . [ ب َ ل َ زا ] (ع ص ) شتر سطبر استواراندام . (منتهی الارب ): جمل بلنزی ؛ شتر سطبر و سخت و شدید. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
بلنزیلغتنامه دهخدابلنزی . [ ب َ ل َ زا ] (ع ص ) شتر سطبر استواراندام . (منتهی الارب ): جمل بلنزی ؛ شتر سطبر و سخت و شدید. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).