بیموردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیجا، نامتناسب، بیمناسبت، پرت، نابجا، نامناسب ≠ بجا، متناسب ۲. ناموجه، توجیهناپذیر ≠ موجه، توجیهپذیر
بمرودلغتنامه دهخدابمرود. [ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین ، شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 815 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واردفرهنگ مترادف و متضاد۱. رسیده، واصل ۲. پذیرفته ۳. آشنا، آگاه، اهل، باخبر، بلد، کارشناس، متبحر، مسبوق، مطلع، واقف ۴. داخل ۵. بمورد، ≠ ناوارد