بناء علیهلغتنامه دهخدابناء علیه . [ ب ِ ئَن ْ ع َ ل َ ] (ع ق مرکب ) بنابرآن . (آنندراج ). بناء علی ذلک . رجوع به این کلمه شود.
فضای باناخ بازتابیreflexive Banach space, regular Banach spaceواژههای مصوب فرهنگستانفضای باناخی که با دوگان دوم خود برابر است
جبر باناخBanach algebraواژههای مصوب فرهنگستانجبری که فضای باناخ است و نُرم حاصلضرب هر دو عضو آن از حاصلضرب نُرمهای آن دو عضو تجاوز نمیکند
جبر باناخ میانگینپذیرamenable Banach algebraواژههای مصوب فرهنگستانجبر باناخ A با این ویژگی که همۀ اشتقاقهای پیوسته از A به فضای دوگان یک -A دو مدول باناخ، درونی باشد
بناء علی هذالغتنامه دهخدابناء علی هذا. [ ب ِ ئَن ْ ع َ ها ] (ع ق مرکب ) بناء علیه . بناء علی ذلک . بنابراین . رجوع به این کلمات شود.
بناء علی ذلکلغتنامه دهخدابناء علی ذلک . [ ب ِ ئَن ْ ع َ لا ذا ل ِ ] (ع ق مرکب ) بنابراین . از این رو. بناء علیه . بناء علی هذا. از این روی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
بنابراینلغتنامه دهخدابنابراین . [ ب ِ ب َ ] (ق مرکب ) بدین جهت ، بدین سبب . (ناظم الاطباء). بناء علی هذا. بناء علی ذلک . بناء علیه . از این روی . از این رو. لاجرم . لهذا. علیهذا.(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کلمات فوق شود.
اشکبوسلغتنامه دهخدااشکبوس . [ اَ ک َ / اَ ] (اِخ ) نام مبارزی است کشانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را بیاری پیران ویسه فرستاد و رستم پیاده به میدان او آمد و به یک تیرش بقتل آورد. (هفت قلزم ) (برهان ). نام مبارزی است که بمدد افراسیاب آمده بود و رستم
حالیلغتنامه دهخداحالی . (اِخ ) مولوی الطاف حسین ، وطنش پانی پت ، و در شاه جهان آباد نشو و نما یافته ، نکات علوم متعارفه را بخوبی شکافته . سنجیدگی و فهمیدگی از طبع والایش بر خود می بالد، و جودت وحدت دست و بازوی ذهن رسایش میمالد. نظم و نثر عربی و فارسی دارد و بکمال لطافت می نگارد، و از خدمات مو
بناءلغتنامه دهخدابناء. [ ب َن ْ نا ] (ع ص ) که ساختمان را برپا کند. که خانه ، دکان و دیگر ساختمان ها را سازد. که پیشه ٔ او ساختن خانه ها و دیگر بناهاست .
بناءلغتنامه دهخدابناء. [ ب ِ ] (ع مص ) برآوردن خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || زن بخانه آوردن . (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تاج المصادر بیهقی ). || نیکوئی کردن با مرد. (منتهی الارب ) (ناظ
بناءدیکشنری عربی به فارسیسازنده , خانه ساز , ساختمان , عمارت , بنا , بناي سنگ کار , عضو فراموشخانه , فراماسون , باسنگ ساختن , بناکردن , بنايي
حبناءلغتنامه دهخداحبناء. [ ح َ ] (اِخ ) نام مادر سه برادر شاعر عرب : مغیرةبن عمروبن ربیعة و یزیدبن عمروبن ربیعة و صخربن عمروبن ربیعة و پدر این سه عمروبن ربیعة است .
حبناءلغتنامه دهخداحبناء. [ ح َ ] (ع ص ) تأنیث احبن . || کبوتری که بیضه ننهد. ج ، حبن . || پیش پای بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اِ ] (ع مص ) بنا فرمودن . بنا کردن فرمودن کسی را. || بخشیدن کسی را بنا یا چیزی که بدان بنا کند.
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذیلاً نقل میشود: و به یمن ا