بینداختنلغتنامه دهخدابینداختن . [ ی َ ت َ ] (مص ) انداختن . پرت کردن . افکندن : بسوگند وی را بینداختی جهانی ز خونش بپرداختی . فردوسی .حجام ... استره در تاریکی شب بینداخت . (کلیله و دمنه ). و رجوع به انداختن شود. || پاشیدن . تخم افشاندن