لغتنامه دهخدا
بند آمدن . [ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بازایستادن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن زبان . || قطع شدن (مایع از جریان ). (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن آب و خون و جز اینها. || سد شدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بسته شدن . چون بند آمدن راه عبور و مرور