بنجللغتنامه دهخدابنجل . [ ب ُ ج ُ ] (ص ) در تداول عوام ، قسمت کم و بد باقیمانده از چیزی بسیار. آنچه از مالهای بد که در دکان مانده و بفروش نمیرود. اشیاء بی فائده و خراب . باقیمانده و برجای مانده . بد و پست از چیزها یا چیزی . ته مانده های بد چیزها. ردی از جنسی . نفایه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا
بنجلدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, cheap, crap, crappy, crummy, execrable, gimcrack, inferior, shoddy, jerry-built, miserable, paltry, schlocky, second-rate, sleazy, substandard, tat, third-rate, wretched
بنجلفرهنگ مترادف و متضادبهدردنخور، بیارزش، بیمصرف، تهمانده بساط، متاع وازده، کالایپست، نامرغوب ≠ لوکس
سالوارسانلغتنامه دهخداسالوارسان . [ ] (اِ) آرسنول بنزل در فرانسه .گردی است زرد روشن یا گوگردی که ترکیب آن کاملا مشخص نیست . در عمل باید لااقل دارای 30 درصد آرسنیک باشد،بعلاوه مقداری گوگرد که در موقع تهیه آن داخل شده دربردارد (3% ح
سخره گرفتنلغتنامه دهخداسخره گرفتن . [ س ُ رَ / رِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به بیگاری گرفتن : دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت چوبهایم چه دوی از پس این دیو بهیم . ناصرخسرو.او نداندکه ترا عشق چنین سخره گرفت <