بهائیلغتنامه دهخدابهائی . [ ب َ ] (اِخ ) نام پیروان میرزا حسین علی نوری ، ملقب به بهأاﷲ. رجوع به باب و بهأاﷲ و صبح ازل و حسینعلی بهاء در همین لغت نامه شود.
بهائیلغتنامه دهخدابهائی . [ ب َ ] (ص نسبی ) بهایی . منسوب به بها. بقیمت . قیمت دار. فروشی . فروختنی : ز گستردنی هم ز پوشیدنی بباید بهائی و بخشیدنی . فردوسی .به دو هفته از گنج شاه اردشیرنماند از بهائی یکی پر تیر. <p class="au
سوگیری به کالای داخلیhome consumption bias, home biasواژههای مصوب فرهنگستانگرایش مصرفکنندگان به مصرف بیشتر کالاهای داخلی در قیاس با میانگین جهانی و مصرف نسبتاً کمتر محصولات خارجی
بوژی کِشندهtractive bogie, motored bogieواژههای مصوب فرهنگستانبوژی موتورداری که چرخ- محورهای آن هریک بهتنهایی یا بهطور مشترک ازطریق یک جعبهدنده به حرکت درمیآید
بوژی موتوردارpowered bogie, motor bogieواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بوژی که دارای نیروی محرک یا موتور است و معمولاً در قطارهای خودکِشَند به کار میرود
بوژیbogie 1, truckواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای شامل چهار یا شش چرخ که بهصورت جفت در زیر وسیلۀ نقلیۀ ریلی طویل نصب میشود و ازطریق لولایی مرکزی حرکت و انعطاف وسیلۀ نقلیۀ را در پیچها تسهیل میکند
بهائیتفرهنگ فارسی عمیدفرقهای که پایهگذار آن میرزا حسینعلی نوری به بهاءالله است و مهمترین کتاب این فرقه کتاب اقدس است.
شیخ بهائیلغتنامه دهخداشیخ بهائی . [ ش َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) لقب محمدبن حسین عاملی ، دانشمند مشهور شیعه ، مؤلف خلاصةالحساب و کشکول (953 - 1031 هَ . ق .)، مدفون در صحن نو مشهد مقدس .رجوع به بهائی و تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی )
بهائی عاملیلغتنامه دهخدابهائی عاملی . [ ب َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (شیخ ) رجوع به بهاءالدین محمدبن حسین عاملی شود.
بهائی کردنلغتنامه دهخدابهائی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت کردن : بهائی کنند آنچه آمد خوشم درم پیش خواهم به ایشان کشم . فردوسی .تو با شهریار آشنایی مکن خرنده نداری بهائی مکن .فردوسی .
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بهائی دمشقی غزولی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بهائی شود.
بزبگیریلغتنامه دهخدابزبگیری . [ ب ُ ب ِ ] (حامص مرکب ) خریدن به بهائی سخت ارزان از مغفلی . (یادداشت بخط دهخدا).
حسین صاعدیلغتنامه دهخداحسین صاعدی . [ ح ُ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) تاج الدین . معلم شیخ بهائی . رجوع همین لغت نامه شود.
بهائی عاملیلغتنامه دهخدابهائی عاملی . [ ب َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (شیخ ) رجوع به بهاءالدین محمدبن حسین عاملی شود.
بهائی کردنلغتنامه دهخدابهائی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت کردن : بهائی کنند آنچه آمد خوشم درم پیش خواهم به ایشان کشم . فردوسی .تو با شهریار آشنایی مکن خرنده نداری بهائی مکن .فردوسی .
بهائیتفرهنگ فارسی عمیدفرقهای که پایهگذار آن میرزا حسینعلی نوری به بهاءالله است و مهمترین کتاب این فرقه کتاب اقدس است.
شیخ بهائیلغتنامه دهخداشیخ بهائی . [ ش َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) لقب محمدبن حسین عاملی ، دانشمند مشهور شیعه ، مؤلف خلاصةالحساب و کشکول (953 - 1031 هَ . ق .)، مدفون در صحن نو مشهد مقدس .رجوع به بهائی و تاریخ ادبی ایران (از سعدی تا جامی )
بابهائیلغتنامه دهخدابابهائی . (اِخ ) در نصیبین مردی بابهای نام که از دودمان سلطنتی بوده افتخاراً برای امنیت سرحد سمت استانداری یافت . (ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 86).