بهثیلغتنامه دهخدابهثی . [ ب ُ ثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهثة است که بطنی است از قیس غیلان . (لباب الانساب سمعانی ).
بیعتیلغتنامه دهخدابیعتی . [ ب َ / ب ِ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیعت .- درم بیعتی ؛ درمی که به هنگام بیعت می بخشیده اند : چون خبر مرگ هارون [ خلیفه ] به محمد امین رسید روز چهارشنبه بود. آن روز پنهان داشت و رو
بحیثیلغتنامه دهخدابحیثی . [ ب ُح ْ ح َ ثا ] (ع اِ) بازیچه ای است که کودکان به خاک بازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بحثة و بحاثة شود.
دینار بیعتیلغتنامه دهخدادینار بیعتی . [ رِ ب َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زری که در بیعت می دادند : چون سپاه سست کاری ایشان همی دیدند و دینار بیعتی بدیشان رسید خاموش کردند. (تاریخ سیستان ). رجوع به همین ترکیب در ذیل کلمه ٔ بیعت شود.