حسن بحرینیلغتنامه دهخداحسن بحرینی . [ ح َ س َ ن ِ ب َ رَ ] (اِخ )(شیخ محمد...) او راست : رساله ٔ مفقودالخبر که شیخ عبدالنبی قزوینی بر آن حاشیه دارد. (ذریعه ج 6 ص 89).
حسین بحرینیلغتنامه دهخداحسین بحرینی . [ ح ُ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالنبی بلادی فقیه معاصر احمد جزائری نجفی . درگذشته ٔ 1151هَ . ق . / 1738 م . او راست : «منهاج الاعمال » در اصول دین . (م
اظفار بحرینیلغتنامه دهخدااظفار بحرینی . [ اَ رِ ب َ رَ / رِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اظفارالطیب شود.
بادبرنگلغتنامه دهخدابادبرنگ . [ ] (اِ مرکب ) داروئی است که هندش باد بهرنگ گویند. بادابرنگ . (آنندراج ).
سفید کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گچ اندود کردن، سفیدکاری کردن ۲. بهرنگ سفیددرآوردن ۳. زدودن (چرک، زنگ، سیاهی) پاک کردن، سفیدگری کردن