بهمئی گرمسیرلغتنامه دهخدابهمئی گرمسیر. [ ب َم َ گ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است این دهستان بین رود مارون و دهستانهای حومه طیبی گرمسیر و بهمئی و سردسیر واقع شده است . هوای آن گرمسیر و اهالی در فصل تابستان جهت تعلیف احشام خود به بهمئی سردسیر سرحدی کوچ میکنند. این دهستان
بهمئیلغتنامه دهخدابهمئی . [ ب َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از ایل لیراوی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
بهمیلغتنامه دهخدابهمی . [ ب ُ ما ] (ع اِ) گیاهی است شبیه به نبات جو، بهماة، یکی یا واحد و جمع در وی یکسان است ، و الف آن برای تأنیث ، پس منون نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).نباتی است شبیه به نبات جو و از آن کوتاه تر و باریکتر و خوشه ٔ آن شبیه به شیلم و من
بهیمیلغتنامه دهخدابهیمی . [ب َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهیمه که بمعنی چارپایه است . (از غیاث ) (از آنندراج ). منسوب به بهیمه . حیوانی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : بر لذت بهیمی چون فتنه گشته ای بس کرده ای بدان که حکیمت بود لقب .ن
کن دیدهلغتنامه دهخداکن دیده . [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تنگ زردلغتنامه دهخداتنگ زرد. [ ت َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تنگ عبداللغتنامه دهخداتنگ عبدال . [ ت َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
سرزردلغتنامه دهخداسرزرد. [ س َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . دارای 400 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، پشم و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
باوجلغتنامه دهخداباوج . [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان در 30 هزارگزی شمال باختری لک لک . محصول آنجا پشم و لبنیات . ساکنین آن از طایفه ٔ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بهمئیلغتنامه دهخدابهمئی . [ ب َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از ایل لیراوی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
بهمئیلغتنامه دهخدابهمئی . [ ب َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از ایل لیراوی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).