خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبتابه
فرهنگ فارسی عمید
= آفتابه
-
آبه
فرهنگ فارسی عمید
مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج میشود؛ لیزابه.
-
آفتابه
فرهنگ فارسی عمید
ظرف آب خمره مانند، لولهدار، و با دسته که برای شستشو به کار میرود؛ آبریز؛ آبدستان؛ ابریق.
-
ابه
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آلاچیق۲. جایی که طایفهای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگی میکنند.۳. [قدیمی، مجاز] طایفه؛ ایل.
-
اجوبه
فرهنگ فارسی عمید
= جواب
-
احبه
فرهنگ فارسی عمید
= حبیب
-
ارابه
فرهنگ فارسی عمید
وسیلۀ نقلیۀ چرخدار که بیشتر برای حملونقل بار به کار میرود؛ گردونه؛ گاری.〈 ارابهٴ جنگی: [قدیمی] گردونه یا وسیلهای که در جنگ به کار میرود، مانند تانک، زرهپوش.
-
اشبه
فرهنگ فارسی عمید
شبیهتر؛ مانندتر.
-
اشترابه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی جامۀ پشمین که از پشم شتر میبافتهاند.
-
اشترگربه
فرهنگ فارسی عمید
= شترگربه
-
اشربه
فرهنگ فارسی عمید
= شراب
-
اشکمبه
فرهنگ فارسی عمید
= شکمبه
-
اشکنبه
فرهنگ فارسی عمید
= شکمبه
-
اعجوبه
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی یا کسی که با تواناییها و ویزگیهایش مردم را به تعجب اندازد؛ شخص عجیب.۲. شگفتآور.
-
اقبح
فرهنگ فارسی عمید
قبیحتر؛ زشتتر.