بوستانیلغتنامه دهخدابوستانی . (ص نسبی ) منسوب به بوستان است : ای سرو بلند بوستانی در پیش درخت قامتت پست . سعدی .رجوع به بوستان و بستانی شود. || (اِ) نوعی از شمشیر یمانی است : چهارم آنکه ساده باشد و اندک مایه اث
قصاب بوستانیلغتنامه دهخداقصاب بوستانی . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.
باستانیلغتنامه دهخداباستانی . (ص نسبی ) قدیم . کهن . عتیق . دیرینه . قدیمی : بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی بسنگ اندرون بوده ای باستانی . فرخی .بدان خانه ٔ باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری . منوچهری .<br
بایستانیلغتنامه دهخدابایستانی . [ ] (ص نسبی ) باستانی . قدیم . کهنه . و این صورت را بیرونی در التفهیم بیشتر در مورد ایرانیان قدیم فرموده است . (ازمقدمه ٔ جلال الدین همائی بر التفهیم بیرونی ص قلو).
قصاب بوستانیلغتنامه دهخداقصاب بوستانی . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.
باغراهlinear park, green waysواژههای مصوب فرهنگستانبوستانی در شهر یا حومه که اساساً طول آن بسیار بیشتر از پهنای آن است
باغیفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرکش، نافرمان، یاغی، ظالم ≠ رام، فرمانبردار ۲. بستانی، بوستانی ≠ صحرایی، بیابانی
شیدانفرهنگ نامها(تلفظ: šidān) سفرهی غذا و نعمت ، سور ؛ نام کوهی در ناحیه بختیاری ، نامِ بوستانی (قدیم) در شیراز .
قصاب بوستانیلغتنامه دهخداقصاب بوستانی . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.