لغتنامه دهخدا
بوع . [ ب َ ] (ع مص ) قولاچ کردن به چیزی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). || اندازه گرفتن ریسمان به اندازه ٔ کشیدگی دو دست (باع ). (از اقرب الموارد). و رجوع به باع شود. || فراخ دست شدن به مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشاده دست بودن . (از اقرب الموارد). || گام فر