بولودیونلغتنامه دهخدابولودیون . (معرب ، اِ) بولوبودیون . رجوع به کلمه ٔفوق و تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه شود.
بالودنلغتنامه دهخدابالودن . [ دَ ] (مص ) افزودن . بالیدن . نموکردن . بزرگ شدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ شدن و برآمدن و نموکردن : این نسب پیوسته او را بوده است کز شهنشاهان مه بالوده است . مولوی (ازجهانگیری ) (از شعوری ).<
بولدانلغتنامه دهخدابولدان . [ ب َ / بُو ] (اِ مرکب ) کمیزدان و ظرفی که در آن بول کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
بالاییدنلغتنامه دهخدابالاییدن . [ دَ ] (مص ) پالانیدن . (ناظم الاطباء)، افزودن . رجوع به پالاییدن شود.- بربالاییدن ؛ تحریک کردن . برانگیختن . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بربالانیدن است . رجوع به بالانیدن و رجوع به اشباب شود.
بلادانلغتنامه دهخدابلادان . [ ] (اِخ ) به معنی «پسر را فرستاد» نام پدر مردوخ ، شهریار بابل بوده است . (از قاموس کتاب مقدس ).