بیضویلغتنامه دهخدابیضوی . [ ب َ ض َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بیضة. || منسوب به شهر بیضا. || یکی از اشکال هندسی شبیه به تخم مرغ . (ناظم الاطباء). رجوع به بیضی شود.- خط بیضوی ؛ یک قسم از خط ایرانی که دنباله های حروف آن به شکل بیضی می باشد برعکس آفتابی که در آن دنب
بیضویلغتنامه دهخدابیضوی . [ ب َ ض َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بیضة. || منسوب به شهر بیضا. || یکی از اشکال هندسی شبیه به تخم مرغ . (ناظم الاطباء). رجوع به بیضی شود.- خط بیضوی ؛ یک قسم از خط ایرانی که دنباله های حروف آن به شکل بیضی می باشد برعکس آفتابی که در آن دنب
بیضویفرهنگ فارسی معین(بِ یا بَ ضَ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به بیضه . 1 - به شکل تخم مرغ . 2 - یکی از اشکال هندسی .