بدرقهفرهنگ فارسی عمید۱. رهبر؛ راهنما.۲. (اسم مصدر) رهبری.۳. (اسم مصدر) مشایعت.۴. (طب قدیم) آب نیمگرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل بهتدریج میخورند.
بدرقهلغتنامه دهخدابدرقه . [ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) (از بدرقة عربی ) رهبر. رهنما. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رهبر. جماعتی که راهبر قافله باشد. (غیاث اللغات ). پاسبان و نگهبان . (ناظم الاطباء). خفیر. خفرة. (منتهی الارب ).جمعی
بذرقهلغتنامه دهخدابذرقه . [ ب َ رَ ق َ ] (ع ص ، اِ) راهبر و راهنمای . نگهبان . || (مص ) بدرقه گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || ارسال . فرستادن . (یادداشت مؤلف ): ففرح المتوکل و بذرق الغلام الی الروم . (الجماهر بیرونی چ حیدرآباد ص 218). و رجوع به