بختامیواژهنامه آزادبختام نام یکی از سرداران سپاه کوروش کبیر بوده. بختام در اصل به معنی پرنده ای افسانه ای
سرنگونیلغتنامه دهخداسرنگونی . [ س َن ِ گو ] (حامص مرکب ) باژگونی . سربزیری : بختم از سرنگونی قلمش چون سخنهای او بلندپراست .خاقانی .
خنجکفرهنگ فارسی عمید= خارخسک: ◻︎ نباشد بس عجب از بختم ار عود / شود در دست من مانند خنجک (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۶۰).
بدپلاسلغتنامه دهخدابدپلاس . [ ب َ پ َ ] (ص مرکب ) بدرفتار. مکار. بدروش : بس که با من بدپلاسی کرد چرخ بدپلاس دوش بختم را پلاس دادخواهی شد لباس .شانی تکلو.
نیازلغتنامه دهخدانیاز. (اِخ ) جمال الدین دهلوی متخلص به نیاز. او راست :سوختم از عشق و خواهد هجر دیگر سوختن همچو انگشت است در بختم مکرر سوختن .(از صبح گلشن ص 570).