بردارفرهنگ فارسی عمید۱. = برداشتن.۲. بردارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باربردار.۳. قابل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شوخیبردار.
سُرش محوریaxial glideواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از انواع سُرشهایی که در آنها بُردار انتقال برابر با نصف ثابت شبکه است
سُرش الماسیdiamond glideواژههای مصوب فرهنگستانسرشی که در آن بُردار انتقال موازی با صفحة آینهای و برابر با یکچهارم مجموع دو ثابت شبکه است
سُرش قطریdiagonal glideواژههای مصوب فرهنگستانسرشی که در آن بُردار انتقال موازی با صفحة آینهای و برابر با نصف مجموع دو ثابت شبکه است
شبهبُردارpseudovectorواژههای مصوب فرهنگستانکمیتی که در چرخش فضایی بهصورت بُردار رفتار میکند، ولی با وارونی فضایی تغییر علامت میدهد متـ . بُردار محوری axial vector
فازبُردارphasorواژههای مصوب فرهنگستاننمایش قطبی یک عدد مختلط که معمولاً کمیتهای الکتریکی را، مانند ولتاژ و جریان و رهبندی، در حالت پایا با یک بسامد خاص نشان میدهد