باشگونفرهنگ فارسی عمید= باژگون: ◻︎ خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکنالدینبکرانی: لغتنامه: باشگون).
باسیونلغتنامه دهخداباسیون . (اِ) باخیون . نباتی است که او را به تازی سعله گویند. (ترجمه ٔ صیدله نسخه ٔ خطی ). رجوع به سعله شود.
باشگونلغتنامه دهخداباشگون . (ص مرکب ) باژگون . معکوس . مقلوب . (شعوری ورق 180). واژگون . واژگونه . معکوس . وارونه . (ناظم الاطباء) : خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهدآری آری هست دایم کار هندو باشگون . رکن
باشگونفرهنگ مترادف و متضادخجسته، خوششگون، شگوندار، هماگون، همایون خوشیمن، سعد، فرخنده، مبارک، میمون ≠ بیشگون، نامیمون، نحس
کارمانیولالغتنامه دهخداکارمانیولا. [ ی ُ ] (اِخ ) معروف به «فرانچسکو - بوسون » فرمانده سربازان مزدور ایطالیائی متولد در «کارمانیولا». وی به سال 1432 گردن زده شد.
خادملولغتنامه دهخداخادملو. [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل است . واقع در 33 هزارگزی جنوب اردبیل و 24 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل - خلخال . محلی است کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن