بچاردلغتنامه دهخدابچارد. [ ب ُ ] (اِ) لغت محلی گنابادمترادف پستا. ردیف . صف . (از یادداشتهای لغتنامه ).- امثال :گندم را از یک بچارد درو کن ؛ یعنی از یک پستا درو کن .
باجهآگهی،نماباجهکیوسکبوردواژههای مصوب فرهنگستانآگهینمایی که بر بالای باجههای مطبوعاتی و باجههای گلفروشی نصب میشود
داسهbeard 1, awnواژههای مصوب فرهنگستانزائدهای خارمانند که در انتهای برونپوشینۀ (lemma) اغلب علفچمنیها از قبیل گندم میروید متـ . ریشک
رشتهماندsloven, beard 2واژههای مصوب فرهنگستانزوائد بخش قطعشدۀ تنۀ درخت که بهصورت رشتههایی بر روی کُنده یا در انتهای گِردهبینه به چشم میخورد
بارت و بورتلغتنامه دهخدابارت و بورت . [ ت ُ ] (از اتباع ) در تداول عامه به معنی هارت و هورت . رجوع به هارت و هورت شود.