لغتنامه دهخدا
زحفان . [ زَ ح َ ] (ع مص ) رفتن . رجوع به زحف شود. || غیژیدن کودک . رجوع به زحف و زُحوف شود. || غیژیدن تیر که فرود نشانه افتد، تا نشانه . رجوع به زحف و زحوف شود. || سپلکشان رفتن شتر از ماندگی . رجوع به زحف و زُحوف و زَحوف شود. || حرکت بکندی و سنگینی . رجوع به زحف و زُحوف شود.