بوندهلغتنامه دهخدابونده . [ ب ُ وَ دَ / دِ ] (ص ) مرد با هستی و هیبت و صاحب نخوت .(برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به کلمات ماقبل شود.
بوندهلغتنامه دهخدابونده .[ ب ُ وُ دَ / دِ ] (ص ) آهسته . (رشیدی ) (جهانگیری ). مرد آهسته و باتمکین . (برهان ). مرد آهسته و با هیبت و نخوت . (انجمن آرا). مرد باحیا و باشرم . سلیم و ملایم . باوقار و باتمکین . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بویندهلغتنامه دهخدابوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) بوی کننده . (فرهنگ فارسی معین ). که ببوید. || دارای بوی . آنکه بوی دهد. آنچه بوی دهد. بویا. معطر : بشمشاد بوینده عنبرفروش بیاقوت گوینده در خنده نوش . اسدی .<