بادبادلغتنامه دهخدابادباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. در 12هزارگزی خاور الیگودرز و یک هزارگزی خاور راه مالرو اسماهور بالا به دره سفید در جلگه واقعست . هوایش معتدل و دارای 338 تن سکنه میباشد که
بادابادلغتنامه دهخداباداباد. (جمله ٔ دعایی ) کلمه ٔفعل یعنی شدنی میشود. (ناظم الاطباء). یعنی هرچه میشود بشود. (آنندراج ). هرچه باید بشود میشود. (ناظم الاطباء). هرچه باداباد. علی اﷲ. فرخی گوید : چنان نمود ملک را که ره بدست چپ است برفت سوی چپ و گفت هرچه باداباد.
afterدیکشنری انگلیسی به فارسیبعد از، پس از، عقب، در عقب، بتقلید، بیادبود، در پی، پشت سر، مابعد، در جستجوی، در صدد
بعددیکشنری عربی به فارسیپس از , بعداز , در عقب , پشت سر , درپي , در جستجوي , در صدد , مطابق , بتقليد , بيادبود
یادبودلغتنامه دهخدایادبود. (اِ مرکب ) هر چیز که سبب از برای یادآوری شود. (از ناظم الاطباء). یادگار. (غیاث اللغات ). هر چیزکه برای یادآوری باشد. یادکرد. یادباد : بخانه ٔ تو دگر از متاع بندر هجربیادبود روان می کنم قطار قطار. شرف الدین شفروه (ا