بامیانلغتنامه دهخدابامیان . (اِ) مردم بدنویس را گویند. (برهان قاطع). مردم بدنویس و غلطنویس . (ناظم الاطباء).
بامیانلغتنامه دهخدابامیان . (اِخ ) نام قصبه ایست که در کوههای آن دو بت سرخ و اکهب (سپید به تیرگی مایل ، خنگ ) ساخته شده است که هریک هفتاد ذراع طول دارند. (از قانون مسعودی ابوریحان ج 2 ص 573).نام ولایتی است در کوهستان مابین بلخ
بایمانلغتنامه دهخدابایمان . (اِخ ) دهی از بخش رامهرمز شهرستان اهواز، جنوب راه شوسه ٔ رامهرمز به هفت گل . سکنه آن 100 تن ، آب از رودخانه ٔ کوپال ، محصول آن : غلات ، برنج بزرک ، کنجد و شغل اهالی زراعت است . ساکنان از طایفه بایمان هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران
باایمانفرهنگ مترادف و متضادایماندار، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، متدین، متقی، مومن، معتقد ≠ بیایمان، کافر
کافرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بتپرست، بدکیش، بیایمان، بیدین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق ۲. ناسپاس ≠ مومن