بیطرلغتنامه دهخدابیطر. [ ب َ طَ ] (ع اِ) بیطار. پچشک ستور. (از منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). رجوع به بیطار شود. || درزی . (منتهی الارب ). خیاط و درزی . (از ناظم الاطباء).
بترفرهنگ فارسی عمید۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
بیتربیتفرهنگ مترادف و متضادبیادب، بیپرنسیپ، بیدیسیپلین، بیفرهنگ، بینزاکت، عامی، گستاخ، نامودب ≠ باتربیت، مودب
بیتربیتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیادبی، بینزاکتی ≠ ادب، نزاکت ۲. بیفرهنگی، نافرهیختگی ≠ فرهیختگی ۳. گستاخی
بیتربیتفرهنگ مترادف و متضادبیادب، بیپرنسیپ، بیدیسیپلین، بیفرهنگ، بینزاکت، عامی، گستاخ، نامودب ≠ باتربیت، مودب
بیتربیتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیادبی، بینزاکتی ≠ ادب، نزاکت ۲. بیفرهنگی، نافرهیختگی ≠ فرهیختگی ۳. گستاخی