بیدسنگلغتنامه دهخدابیدسنگ . [ س َ] (اِخ ) نام محلی کنار راه زاهدان به قاین میان خوینک و ساهک در 553730 گزی زاهدان . (یادداشت مؤلف ).
بدشنولغتنامه دهخدابدشنو. [ ب َ ش ِ ن َ /نُو ] (نف مرکب ) کسی که سخن بدگویان را گوش دهد. کسی که حاضر به شنیدن سخنان بدگویان باشد : هر کجا عقل پیشرو باشدبدِ بدگو ز بدشنو باشد. نظامی .
بدشگونیلغتنامه دهخدابدشگونی . [ ب َ ش ُ ] (حامص مرکب ) نحوست و بدفالی . (ناظم الاطباء). تطیر. طیره . (یادداشت مؤلف ).- بدشگونی کردن ؛ فال بد زدن . تطیر. تشأم . (یادداشت مؤلف ).
باداشنلغتنامه دهخداباداشن . [ ش َ ] (اِ) جزای نیکیست ضد بادافراه که جزای بدیست . ناصرخسرو گوید : آن کن از طاعت و نیکی که نداری شرم چون به بینیش در آن معدن باداشن .و جمال الدین عبدالرزاق نیز فرماید : وگر به لذت مشغول احتلامست آن <br