بیدولتلغتنامه دهخدابیدولت . [ دَ / دُو ل َ] (ص مرکب ) (از: بی + دولت ) بدبخت و بی نصیب . دارای نکبت . (ناظم الاطباء). بی اقبال . مقابل بختیار. مقابل صاحب دولت . بخت برگشته . رجوع به دولت شود : تاک رز راگفت ای دختر بیدولت این شکم
بیدولتیلغتنامه دهخدابیدولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست . (تاریخ بخارای نرشخی ص 108). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این
بیدولتیلغتنامه دهخدابیدولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست . (تاریخ بخارای نرشخی ص 108). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این
بداقبالفرهنگ مترادف و متضادادبار، بداختر، بدبخت، بدشانس، بدطالع، بیدولت، تیرهبخت، تیرهروز، شوربخت، نگونبخت ≠ خوشاقبال، خوششانس
چیستلغتنامه دهخداچیست . (جمله ٔاستفهامی ) مخفف چه هست ، یا چه چیز است : دمنه را گفتا تا این بانگ چیست با نهیب و سهم این آوای کیست . رودکی .چه سازیم و درمان اینکار چیست بر این رفته تا چند خواهی گریست . فردو
پرکه مغوللغتنامه دهخداپرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور انواع حادثات پرتو اندیشه ٔ هیچیک از ملوک و حکام بر تسخیر آن قلعه نتافت تا در این اوقات [ یعنی سال <span class="hl" d
بیدولتیلغتنامه دهخدابیدولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست . (تاریخ بخارای نرشخی ص 108). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این