بیرامیهلغتنامه دهخدابیرامیه . [ ب َ می ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از درویشان ترک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیرمیة شود.
سنگ برامیلغتنامه دهخداسنگ برامی . [ س َ گ ِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حجرالبرام است . (فهرست مخزن الادویه ).
بریومالغتنامه دهخدابریوما. [ ] (اِ) دوایی درد چشم را. گل سرخ پانزده درهم ، زعفران هشت درهم ، افیون و سنبل از هر یک دو درهم ، صمغ عربی هشت درهم کوفته و پخته وبا آب صاف و سفیده ٔ تخم بسرشند. (یادداشت دهخدا).