بیراههلغتنامه دهخدابیراهه . [ هََ / هََِ ] (ص مرکب ) مقابل راه . راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول . راهی غیرمسلوک . راه غیر معمول و مسلوک . راهی غیرمعروف . راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک . (یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار.- از بیراه
بیراههفرهنگ فارسی عمید۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد؛ راه کج و غلط.
براعةدیکشنری عربی به فارسیزبردستي , تردستي , سبکدستي , چابکي , چالا کي , شگرفي , مزيت , برتري , خوبي , تفوق , رجحان , فضيلت
براعةلغتنامه دهخدابراعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) تمام شدن در فضل و درگذشتن از اصحاب در دانش و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به براعت شود.
بیراهه نوردیواژهنامه آزادسفر، حرکت و عبور از مناطق صعب العبور به شکلی که هیچگونه راه شناخته شده ای در آن محل نباشد با خودروهای چهار چرخ متحرک اسم فاعل:بیراهه نورد
بیراهه نوردیواژهنامه آزادسفر، حرکت و عبور از مناطق صعب العبور به شکلی که هیچگونه راه شناخته شده ای در آن محل نباشد با خودروهای چهار چرخ متحرک اسم فاعل:بیراهه نورد
يُضِلُّونَهُمفرهنگ واژگان قرآنآنان را گمراه مي کنند -آنان را به بیراهه می برند - آنان را منحرف می کنند
بیراهه نوردیواژهنامه آزادسفر، حرکت و عبور از مناطق صعب العبور به شکلی که هیچگونه راه شناخته شده ای در آن محل نباشد با خودروهای چهار چرخ متحرک اسم فاعل:بیراهه نورد