خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرژه
لغتنامه دهخدا
بیرژه . [ژَ / ژِ ] (اِ) رجوع به بیرزه و مترادفات آن شود.
-
جستوجو در متن
-
بیرزی
لغتنامه دهخدا
بیرزی . (اِ) بارزد.بیرزد. بیرزه . بیرژه . بمعنی بیرزه است . (از برهان ) (از جهانگیری ). رجوع بمعنی اول بیرزد و بیرزه شود.
-
بیرزه
لغتنامه دهخدا
بیرزه . [ زَ / زِ ] (اِ) بارزد. بیرزد. بیرزی . بیرژه . بمعنی اول بیرزد باشد و آن صمغی است بغایت گنده و منتن و بعربی آنرا قنه گویند و با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). بیرژه . انزروت . (ناظم الاطباء). صمغی است مانند مصطکی سبک و خشک و مثل عسل صافی و...
-
بیرزد
لغتنامه دهخدا
بیرزد. [ زَ ] (اِ) بیرزه . بیرزی . بیرژه . صمغی باشد مانندمصطکی ، سبک و خشک و بوی تیز دارد. و طبیعت آن گرم وخشک است و مانند عسل صافی . علاج عرق النساء و نقرس کند و حیض را براند و بچه ٔ مرده از شکم بیندازد و در مرهمها نیز داخل کنند و معرب آن بارزد باش...