بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و ا
بیشترینهلغتنامه دهخدابیشترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص عالی ، اِ مرکب ) اکثر. بیشترین : و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینه ٔ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص <span class="hl"
بیشترینهلغتنامه دهخدابیشترینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص عالی ، اِ مرکب ) اکثر. بیشترین : و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینه ٔ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص <span class="hl"