بیشفروشshort positionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن معاملهگر بیش از آنچه در تملک او است کالا یا داراییهای مالی میفروشد
بیش فروشلغتنامه دهخدابیش فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) گرانفروش . (ناظم الاطباء). مقابل ارزان فروش . || پاک فروش . (آنندراج ).
درآمد بلیتفروشیfare box revenueواژههای مصوب فرهنگستاندرآمدی که بنگاههای حملونقل عمومی از جمعآوری کرایه به دست میآورند
saleableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل فروش است، قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی
salableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل فروش است، قابل فروش، فروختنی، قابل خرید، معاملهای، قابل فروش حراج، فروشی
فروشیلغتنامه دهخدافروشی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) قابل فروش . فروختنی . درخور فروش . مال فروش . برای فروش . (از یادداشتهای مؤلف ).