بیضةلغتنامه دهخدابیضة. [ ب َ ض َ ] (ع اِ) تخم مرغ . ج ، بیض ، بیوض ، بیضات . (منتهی الارب ). یکی بیض . تخم پرنده و جز آن . (از اقرب الموارد). تخم مرغ . خاگ . مرغانه . چوزی . تخم (از مرغ و مرد). (یادداشت مؤلف ).- بیضةالدیک ؛ تخم خروس ، گویند بمعنی بیضةالعقر است چه
بیضةلغتنامه دهخدابیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) محلی است میان عذیب و واقصة در ارض حزن از دیار بنی یربوع بن حنظلة. (از معجم البلدان ).
بیضةلغتنامه دهخدابیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) موضعی است بجانب صمان ازدیار بنی دارم بن مالک بن حنظلة. (از اقرب الموارد).
بیضةلغتنامه دهخدابیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) موضعی است نزد ماوان نزدیکی ربذه با چاههای بسیار. (از معجم البلدان ).
نشان خودروbonnet badge, hood badgeواژههای مصوب فرهنگستاننشان یا نام خودروساز که بر روی درِ موتور نصب میشود
سنجاقیpin button, pinback, button button badge, pin-backواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای از جنسهای مختلف در اشکال گوناگون، دارای تصویر یا نوشتهای بر رو و سنجاقی در پشت، که به کیف یا لباس یا وسایل شخصی وصل میکنند
بییضةلغتنامه دهخدابییضة. [ ب ُ ی َی ْ ض َ ] (اِخ ) نام آبی است . (از لسان العرب ). آبی است بین حلب و تدمر. (از مراصد الاطلاع ).
بییضةلغتنامه دهخدابییضة. [ ب ُ ی َی ْ ض َ ] (ع اِ مصغر) مصغر بیضة. رجوع به بیضة شود. || (اصطلاح پزشکی عرب زبانان ) اُوول = بُذَیْرة (مصغر بذر)، و آن عبارتست از تخمک جانوران که از مجرای تخمدان خارج و آماده ٔ لقاح شود. (از مصوبات فرهنگستان مصر). و رجوع به تخمک شود.
بدیعلغتنامه دهخدابدیع. [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نامهای باری تعالی . (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست . (از اقرب الموارد) . نوآفریننده ٔ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) : بدیعی که شخص آف
بيضةدیکشنری عربی به فارسیتخم ماهي , اشپل , بذر , جرم , تخم ريزي کردن (حيوانات دريايي) , توليد مثل کردن
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م َ ض َ ] (ع اِ) آلتی در زنان که تخمدان نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ب َی ْ ی ِ ض َ ] (اِخ ) گروهی است از ثنویه از اصحاب مقنع بدان جهت که جامه های سپید پوشیدندی . ضد مسوده از عباسیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (یادداشت دهخدا). یکی از فرق ده گانه مشبهه . (بیان الادیان ). رجوع به سپیدجامگان و ابن م
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ض َ ] (ع ص ) امراءة مبیضة؛ زنی که بچگان سپید زاید. ضد مسودة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ی َض ْ ض َ ] (ع ص ، اِ) پاک نویس ، مقابل مسوده . (یادداشت دهخدا). ظاهراً استعمال فارسی است .