بیطاریلغتنامه دهخدابیطاری . [ ب َ ] (حامص ) بیطرة. دانش پزشکی ستوران . دانش بیطار. کار بیطار. دانش معالجه ٔ امراض مواشی و دواب . (یادداشت مؤلف ). علمی که بدان رنجهای ستور را مداوا کنند. (ناظم الاطباء) : کسی ز عیسی مریم نجست بیطاری . کمال اسماعی
بیطاریلغتنامه دهخدابیطاری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوبی است از بیطار. (انساب سمعانی ). رجوع به بیطار شود.
بیطریلغتنامه دهخدابیطری . [ ب َ طَ] (حامص ) عمل بیطار. بیطاری کردن . (ناظم الاطباء).- بیطری کردن ؛ بیطاری کردن . (ناظم الاطباء).
بتریلغتنامه دهخدابتری . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به جمعی از شیعه از فرقه ٔ زیدیه که دو فرقه ٔ دیگر دارند: یکی جارودیه و دیگری سلیمانیه . (از انساب سمعانی ). و رجوع به بتریه شود.
بتریلغتنامه دهخدابتری . [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] (حامص مرکب ) بدتری . بَتَّری : وگر بگذرد آن هم از بتریست بر آن زندگانی بباید گریست . فردوسی .مباشید گستاخ با این جهان که از بتری دارد اندر نهان
بیطریلغتنامه دهخدابیطری . [ ب َ طَ] (حامص ) عمل بیطار. بیطاری کردن . (ناظم الاطباء).- بیطری کردن ؛ بیطاری کردن . (ناظم الاطباء).