بغزلغتنامه دهخدابغز. [ ب َ ] (ع مص ) زدن بچوب دستی و بپا کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به پا، یا به عصا زدن کسی را. (اقرب الموارد). || نشاط و بازی کردن شتر، یا عام است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). بغزها باغزها، حرکها محرکها من النشاط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقر
بغشلغتنامه دهخدابغش . [ ب َ ] (ع مص ) باران نرم و ضعیف باریدن . (منتهی الارب ). اندک باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || الصبی یبغش الیه ؛ یعنی می زارد به او و آماده ٔ گریستن است . (منتهی الارب ). || پیدا آمدن گرد هوا در روزن از آفتاب ، یقال : یبغش الهباء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندرا
بغشلغتنامه دهخدابغش . [ب َ ] (ع اِ) باران نرم که روان نگردد، اوله الطل ثم الرد ثم البغش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بغشة. (منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه شود.
بغیشلغتنامه دهخدابغیش . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مازون بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 12 هزارگزی شمال نیشابور. دامنه . معتدل . سکنه ٔ آن 729 تن است . آب از رودخانه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت و گله داری است . مع
بغیشلغتنامه دهخدابغیش . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. سکنه 824 تن . آب از قنات . محصول آنجا غلات ، لبنیات .شغل اهالی آن زراعت و گله داری . مزرعه ٔ عباس آباد میلان جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
بیژهلغتنامه دهخدابیژه . [ ژَ / ژِ ] (ص ) ویژه . خالص و بی آمیزش و بیغش .(برهان ). خالص و پاک و بیغش ، و آنرا ویژه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || خاص و خاصه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به ویژه شود.