خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بین الجمهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بین الجمهور
لغتنامه دهخدا
بین الجمهور. [ ب َ نَل ْ ج ُ ] (ع ق مرکب ) میان عموم . میان عامه ٔ مردم : و بین الجمهور زیاده از سلطان پرویز برادر بزرگتر اعتبار داشت [ سلطان خرم ] . (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 2 ص 1067).
-
واژههای مشابه
-
بین بین
لغتنامه دهخدا
بین بین . [ ب َ ن َ ب َ ] (ع ص مرکب ، ق مرکب ) هذا بین بین ؛ یعنی میان جید و ردی است و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح . (منتهی الارب )؛ یعنی میان نیکوئی و بدی است . مرکب مزجی است که دو جزء آن مبنی بر فتح است مانند خمسة عشر واصل آن ، بین...
-
حقیقت بین
لغتنامه دهخدا
حقیقت بین . [ ح َ قی ق َ ] (نف مرکب ) آنکه بحقایق امور بیناست : سخنی بی غرض از بنده ٔ مخلص بشنوای که منظور بزرگان حقیقت بینی .حافظ.
-
خرده بین
لغتنامه دهخدا
خرده بین . [ خ ُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) باریک بین . تیزفهم . هوشمند. باتمییز. دقیق . (ناظم الاطباء). باریک بین (لغت محلی شوشتر). کنایه از باریک بین و نکته دان . (آنندراج ). عاقبت اندیش : با عدوی خرد مشو خردکین خرد شوی گر نشوی خرده بین . نظامی .چنین فتن...
-
خدای بین
لغتنامه دهخدا
خدای بین . [ خ ُ ] (نف مرکب ) خدابین . آنکه خدای بین است . آنکه در امور توجه بخدای دارد. دیندار. آنکه بیک چشم زدن غافل از خدای نباشد. مقابل خودبین : وآن کس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش . خاقانی .نظر خدای بینان ز سر هوا نباشدسفر نیازمندان ز...
-
خال بین
لغتنامه دهخدا
خال بین . (نف مرکب ) آنکه بنگریستن خال پوست بدن فال گوید مثل فال بین و کف بین . حازی .
-
خاتمت بین
لغتنامه دهخدا
خاتمت بین . [ ت ِ م َ ] (نف مرکب ) آنکه پایان کار را بیند. نگرنده ٔ عاقبت . عاقبت بین .
-
حالی بین
لغتنامه دهخدا
حالی بین . (نف مرکب ) خلاف دوربین . که مآل بین نباشد : چشم را این نور [ نور مستعار ] حالی بین کندچشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی .دمبدم بر رو فتد هر جا روددیده و جانی که حالی بین بود.مولوی .
-
حسرت بین
لغتنامه دهخدا
حسرت بین . [ ح َ رَ ] (نف مرکب ) حسرت کش : زمانی چشم حسرت بین بخفتی گرش سیلاب خون باز ایستادی .سعدی .
-
حق بین
لغتنامه دهخدا
حق بین . [ ح َ ] (نف مرکب ) آنکه مراعات حق کند. آنکه حدسهای او صائب است .
-
خویش بین
لغتنامه دهخدا
خویش بین . [ خوی / خی ] (نف مرکب ) متکبر. صاحب نخوت . (یادداشت مؤلف ). کنایه از مغرور و متکبر. (آنندراج ). خویشتن بین : گرچه شیری چون روی ره بی دلیل خویش بین و در ضلالی و ذلیل . مولوی .پرده ز رخ برمگیر تا نشوم خودپرست آینه را برمدار تا نشوی خویش بین...
-
خویشتن بین
لغتنامه دهخدا
خویشتن بین . [ خوی / خی ت َ ] (نف مرکب ) کسی که خود را بزرگ و مهم داند. (از ناظم الاطباء). متکبر. مُعجِب . مُختال . فَخور. خودپسند. (یادداشت مؤلف ). خودبین : خویشتن بین و بت پرست یکیست . سنائی .وانکس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش . خاقانی ...
-
خورده بین
لغتنامه دهخدا
خورده بین . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) نکته سنج . باریک بین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). || دانا. (شرفنامه ٔ منیری ). || عیب جوی . (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). || (اِ مرکب ) آلتی از ابصار که هر چیز کوچکی بواسطه ٔ آن خ...
-
خواب بین
لغتنامه دهخدا
خواب بین . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواب بیننده . رؤیابیننده . آنکه خواب می بیند : زآنکه انسان در غنا طاغی شودهمچو پیل خواب بین یاغی شود.مولوی .