باوفالغتنامه دهخداباوفا. [ وَ ] (ص مرکب ) که وفا دارد. وفادار : کم آزاری و بردباریش خوست دلش باوفا و کفش باسخاست .ناصرخسرو.
باوفادیکشنری فارسی به انگلیسیfaithful, fast , loyal, true, single-hearted, sound, truehearted, trusty
زنادیکشنری عربی به فارسیزنا , زناي محصن يا محصنه , بيوفايي , بي عفتي , بي ديني , ازدواج غيرشرعي , جنده بازي