بیشعورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام شعور، ناآگاه، لاادراک، غافل، بیخبر، بیفکر، حیوان، گیاه بیحرکت، بیبو حیوانی، غریزی، لاادراک، تقلیدی ابله، احمق، تهیمغز، نفهم، ازگل، اشکول، کودن، دیوانه، مجنون
بی شعورلغتنامه دهخدابی شعور. [ ش ُ ] (ص مرکب ) نادان و احمق . (آنندراج ). نادان . بی عقل . بی ادراک . (ناظم الاطباء). رجوع به شعور شود.
بی شعوردیکشنری فارسی به انگلیسیass, brute, brutish, clod, fatuous, foolish, jackass, mindless, senseless, silly, softheaded, thick-skinned, thickhead, witless