بیعزمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام می، تردید رأی، تغییر رویه، تغییر عقیده، تجدید نظر، دودلی، بیثباتی، تردید، تلون مزاج، بزدلی عدم فعالیت نرمش کار نیمبند آدم دودل، هملت
بی عزملغتنامه دهخدابی عزم . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عزم ) بی اراده . بی تصمیم . مقابل باعزم . و رجوع به عزم شود.
سست عزمیلغتنامه دهخداسست عزمی . [ س ُ ع َ ] (حامص مرکب ) عمل سست عزم . بی اراده بودن . || سهل انگاری : نامه ٔ بزرگان بی مهر از ضعیفی رای و سست عزمی بوده . (نوروزنامه ).
ثباتفرهنگ فارسی معین(ثَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر جای ماندن ، پایدار بودن . 2 - دوام یافتن ، پایدار بودن . 3 - (اِمص .) پایداری . ؛ ~ عزم راسخ عزمی ، ثابت عزمی . ؛ ~ قدم استقامت ، پایداری .