بینظمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم م، مغشوش، متشنج، متلاطم آلاپلنگی، نابهسامان، شیرتوشیر، پرهرجومرج، بیقانون [فرد نامنظم:] نامنظم▼
بی نظملغتنامه دهخدابی نظم . [ ن َ ] (ص مرکب )(از: بی + نظم ) آشفته . درهم . نابسامان : بی نظم گشت کار من از بیدلی چنان کز یار بازگشت خوهم خواستار دل . سوزنی (دیوان ص 245).و رجوع به نظم شود.- <spa
بینظمیdisorder 2واژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] انحراف از ساختار منظم در اشغال مواضع شبکه در بلوری که بیشتر از یک عنصر دارد [فیزیک] هرگونه انحراف از آرایش منظم اجزای سازندۀ خانک واحد در بلور
بینظمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظمی، بیترتیبی، نابهسامانی، عدم هماهنگی، درهم برهمی، بههم ریختگی، درهم ریختگی، هرج ومرج اختلال، تلاطم، شلوغی، آشوب جنجال، سروصدا، قال، همهمه، صدای ناهنجار بی انضباطی، سرپیچی آلودگی، ناپاکی ایجاد اغتشاش، اختلال، اغتشاش ابهام
بینظمی شاتکیSchottky disorder, Schottky imperfectionواژههای مصوب فرهنگستاننقص ساختاری بلورهای یونی که تهیجای یونهای مثبت و منفی آن را پدید میآورد
بینظم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم شدن، پریشان شدن، پریشیدن، ناجور شدن، نابهسامان شدن، نامنظم شدن، آشفته شدن
آلیاژ بلوری بینظمdisordered crystalline alloyواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از دو یا چند عنصر که در آن اتمهای مخلوط بهطور کاتورهای در جایگاههای شبکۀ بلور قرار میگیرند
إخْلالٌ بالنّظامِدیکشنری عربی به فارسیاخلال در نظم , اختلال در نظم , برهم زدن نظم , اغتشاش , بر هم زدن اوضاع
بینظمیdisorder 2واژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] انحراف از ساختار منظم در اشغال مواضع شبکه در بلوری که بیشتر از یک عنصر دارد [فیزیک] هرگونه انحراف از آرایش منظم اجزای سازندۀ خانک واحد در بلور
بینظمی شاتکیSchottky disorder, Schottky imperfectionواژههای مصوب فرهنگستاننقص ساختاری بلورهای یونی که تهیجای یونهای مثبت و منفی آن را پدید میآورد
بینظمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظمی، بیترتیبی، نابهسامانی، عدم هماهنگی، درهم برهمی، بههم ریختگی، درهم ریختگی، هرج ومرج اختلال، تلاطم، شلوغی، آشوب جنجال، سروصدا، قال، همهمه، صدای ناهنجار بی انضباطی، سرپیچی آلودگی، ناپاکی ایجاد اغتشاش، اختلال، اغتشاش ابهام
بینظم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم شدن، پریشان شدن، پریشیدن، ناجور شدن، نابهسامان شدن، نامنظم شدن، آشفته شدن
آلیاژ بلوری بینظمdisordered crystalline alloyواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از دو یا چند عنصر که در آن اتمهای مخلوط بهطور کاتورهای در جایگاههای شبکۀ بلور قرار میگیرند