خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی - پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی
فرهنگ فارسی معین
1 - نشانه نفی و سلب که بر سر اسم درآید و کلمه را صفت سازد: بی کار، بی چاره . 2 - گاه بر سر اسم درآید و قید مرکب سازد: بی شک ، بی گفت و گو.
-
جستوجو در متن
-
آغوز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.)اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد؛ ماک ، شیر ماک .
-
آغوش
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) میان دو دست فراهم آورده ، بغل . ؛ به ~کشیدن به خود چسباندن کسی یا چیزی را.
-
آغوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) در بغل گرفتن ، در بر کشیدن .
-
آغول
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) زاغه .
-
آغیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آغول : نگریستن از گوشة چشم از روی خشم .
-
آف
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) مهر، خورشید.
-
آفات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ آفت ؛ آفت ها، آسیب ها.
-
آفاق
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ افق . 1 - کرانه های آسمان ، دشت . 2 - عالم ، جهان .
-
آفاقی
فرهنگ فارسی معین
[ ع - فا. ] (ص نسب .)منسوب به آفاق ؛ بیرونی ، خارجی .
-
آفت
فرهنگ فارسی معین
(فَ) ( اِ.) آسیب ، بلا.
-
آفتاب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - خورشید، شمس ، مهر. 2 - نور خورشید، شعاع شمس . ؛ ~از سر دیوار گذشتن 1 - نزدیک شدن غروب . 2 - (کن .) پایان عمر. ؛ ~به گل اندودن (کن .) سعی بیهوده برای پنهان کردن امری آشکار. ؛ ~ ِ لبِ بام ~کن .) هنگام پیری و مرگ .
-
آفتاب تنک
فرهنگ فارسی معین
(تُ نُ) (اِمر.) هنگام طلوع آفتاب .
-
آفتاب زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ)(مص ل .) طلوع کردن آفتاب .