تاحتلغتنامه دهخداتاحت . (اِخ ) یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت . (سفر اعداد 33:26 و 27). و گمان می رود که در نزدیکی کوه تیه در میانه ٔاعراب پتاهیه واقع است . (قاموس کتاب مقدس ص <span clas
ثاهتلغتنامه دهخداثاهت . [ هََ ] (ع اِ) حلقوم . || آنچه جنبان باشد از حلقوم . مَلاذة. || بن دندان . || غلاف دل .
تأحیدلغتنامه دهخداتأحید. [ ت َءْ ](ع مص ) ده را یازده کردن : احد العشر تأحیداً؛ ده را یازده کرد. || دو را یک کردن : احد الاثنین ؛ دو را یک کرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). توحید. (زوزنی ).
متأحدلغتنامه دهخدامتأحد. [ م ُ ت َ ءَح ْ ح ِ ] (ع ص ) متحد و یکی شده و یکی کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأحد شود.
رواقیانلغتنامه دهخدارواقیان . [ رِ ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیون . اهل اسطوانه . (دزی ج 1 ص 22). حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم می کردند و در کتابی نوشته بودکه رواقیان از آن گویند که ایشان بر رواق نشسته معالجه ٔ بی